.:قسمت 13:.

 

به تقدير اعتقاد داري؟

 

وقتي قسمت سراغت مياد خودتم ناخودآگاه متوجه ميشي

 

...درسته مطمئن نيستم،اما ميدونم که

 

...يه حسي بهم ميگه

 

ما بهمديگه تعلق داريم

 

...دقيقاً همچين حسي

 

مثل اينکه چشام فقط اونُ ميبينه

 

..سرنوشت

 

حالا که تصميمتُ گرفتي،نميخوام حرفي بزنم که مُرددت کنم

 

از همه اينا گذشته،نميتونيم عشقُ محکوم کنيم...،درسته؟

 

زمان عين باد ميگذره،ديگه بايد برم سر جلسه

باشه

 

صبر کن،ميخواستم يه چيز مهميُ ازت بپرسم

 

احتمالاً به اون-سو که علاقمند نيستي؟

 

چون آخر سر تو بودي که استخدامش کردي

 

مزخرف نگو، بريم

 

ممنون که بحرفام گوش کردي،سر فرصت با هم يه نوشيدني هم بخوريم

 

!سو-جين

 

ديگه صبح شده بلند شو دختر

 

ديشب دوباره کل شبُ بيدار موندي؟

 

چي شده؟چرا خيس خالي شدي؟

 

!سو-جين

هيچي نيست،ديروز کارم خيلي سنگين بود

!بذار ببينم

!واي خدا،داري از تب ميسوزي

 

نه نميشه،پاشو ببرمت بيمارستان

آجوما! بگو ماشينُ آماده کنن

 

!سو-جين

 

حالم خوبه.فقط بايد يکم استراحت کنم

!چطور ميتوني بگي حالت خوبه؟بلند شو ببينم

 

!راحتم بذار

 

چت شده؟

 

چه دردي داري؟

چرا هيچي بهم نميگي؟

 

گفتم که حالم خوبه

 

پس لطفاً ميشه تنهام بذاري؟

 

استراحت کنم زودتر خوب ميشم

 

!عالي شد

اينطور که معلومه،سرگروه امروز کِيفش کوکه

مگرنه فکر نميکنم قبولت ميکرد

 

آه،تبريک ميگم

 

از فردا ميتوني کارتُ تو دفتر مرکزي شروع کني

براي امروز کارتون تموم شد،ميتونيد بريد خونه

 

خيلي ممنونم از کمکتون

 

چرا از من تشکر ميکني؟اين سرگروه بود که قبولت کرد

تنها کاري که من کردم موافقت کردن بود

 

اخيراً خيلي مهربونُ خوش برخورد شده

شايد بتونه بزودي ازدواج کنه

اون-سو آدم کاريه

سرگروهم آدمي نيست که احساسات شخصيشُ وارد مسائل کاري کنه

 

درسته،اما بازم حس کردم يه تغييراتي کرده

کي تغيير کرده،ها؟

 

من خودم ميبينم چطور رفتارت تغيير ميکنه وقتي سرگروه اين اطراف ميبيني

چطور ميتوني فکر کني که من از اون خوشم مياد؟

امروز صبح چي خوردي؟

 

الو؟

 

آه،نکنه منتظر تماسم بودي؟

خيلي سريع به تلفن جواب دادي

منم ميخواستم باهات تماس بگيرم،اما تو اول زنگ زدي

 

بايد باور کنم؟

نکنه فکر کردي وقتي اين حرفُ شنيدم احساس بهتري پيدا ميکنم؟

الان کجايي؟

 

تو نمايشگاهم

اومده بودم از سرگروه عذر خواهي کنم،خبراي خوبي برات دارم

 

منم خبرايه خوبي برات دارم اما اول تو بگو

 

پشت گوشي نميتونم بگم،وقت داري بريم بيرون يه چيزي بخوريم

 

جايزه اي چيزي برنده شدي انقد خوشحالي؟

...اين فرصت حالا حالا ها دستت نميادا

زود باش تصميم بگير،چي ميخواي بخوري؟

چي ميخوام بخورم؟

 

فرقي نميکنه، هر چي که طعمش خوب باشه

 

ببخشيد،اون-سو

يه تماس دارم

بايد يکي از مشتري هاي ژاپنيم باشه

 

باهات تماس ميگيرم

 

سو-جينم

 

بايد باهم صحبت کنيم

 

تو دفتر کارگاه منتظرت ميمونم

تا يه ساعت ديگه ميبينمت

 

فکر نميکرد انقد سريع تماس بگيرم

 

حالا که منُ به شام دعوت کردي،ميام دنبالت

 

به تقدير اعتقاد داري؟

 

وقتي قسمت سراغت مياد ناخودآگاه خودتم متوجه ميشي

 

مثل اينکه چشام فقط اونُ ميبينه

 

"عنوان:"انتظار
هنرمند: يون سو-جين

 

اونُ براي هيون-وو درست کرده بودم

 

بهت نگفته بودم؟

 

...هر کي ميگفت او مُرده

 

من هيچوقت باور نکردم

 

چون ميدونستم يه روز برميگرده پيشم

 

ميتونيد مارو چند لحظه تنها بذاريد؟

 

...سون-يانگ

 

بريد ناهار بخوريد

 

بچه ها بيايد بريم

 

بريم داخل

 

بخور

 

لطفاً ادامه بديد، چي ميخواستيد بگيد

 

راستش ميخوام شايعاتي رو که دربارت شنيدمُ برام توضيح بدي

 

ميخوام از زبون خودت بشنوم

 

چيزي نيست که بخواي بهم بگي؟

 

معلومه که نميخواي اعتراف کني

 

پس بجاش بذار من ازت بپرسم

 

ديشب با هيون-وو بودي؟

 

اوپا خيلي دير برگشت خونه،باهمديگه چيکار ميکرديد؟

 

چرا جوابمُ نميدي؟

...اگه موضوع مهمي نبود

خيلي راحت جوابمُ ميدادي

 

...چيه؟اگه بينتون چيزي باشه

 

ميترسي من عصباني بشم؟

 

...ببينين

حرفامو خوب تو گوشت فرو کن

 

خيلي خوب ميدوني که الان من 10 ساله با هيون -وو ام

 

قبل از تو هم خيليا سعي کردن اونُ از چنگم دربيارن اما موفق نشدن

 

تو فقط يه دختر ساده ...اي هستي که براش کار ميکني

اونم براحتي باهات بازي ميکنه

 

...اگه انقد به خودت اعتماد داشتي

 

چرا ازم خواستي بيام اينجا؟

 

اوپا هميشه در مورد دنيايه اطرافش کنجکاو بوده

 

تو يه دختر ساده دهاتي هستي که اون فقط داره وقتشُ باهات ميگذرونه

 

شايدم براي اينکه براش کار کني باهات رابطه برقرار کرده

اما بعنوان يه دوست يه نصيحت بهت ميکنم

 

به احتمال زياد بهت گفته احساساتش واقعيه

عشقه؟تقديره؟

 

همش چرته

 

ممکنه اين حرفامُ جدي نگيري،اما متوجه نيستي اين رابطه جدي نيست؟

 

منظورت چيه؟

 

تو برايه اون مثل يه اسباب بازي اَرزون ميموني

هيون-وو يه آدم مشهورُ پولداره

 

شايد رابطه تون بتونه مدت کوتاهي دووم بياره

 

اما در نهايت هيون-وو دوباره برميگرده پيش من

 

چرا بايد به حرفات گوش کنم؟

 

...چون الان ديوونه وار عاشقشي

متوجه حرفام نميشي

 

اما بزودي ميفهمي

کسي که اين وسط بازندست تويي

 

کليد خوشبختيه اون تو دستايه تو نيست

 

گفتي که 10 سال باهاش آشنا هستي

 

پس بايد اونُ خيلي بهتر از من بشناسي

 

10ساله که تمام عشقُ وجودتُ براش گذاشتي،اما تا حالا خواستي بدوني اون چه احساسي داره

 

اشتباه ميکنم؟

 

حرفاي بدي که درموردش زدي،اصلاً برام مهم نيست

 

اما عشقِ من به اون هيچوقت عوض نميشه

 

با اجازه

 

اوپا،بايد ببيمنت

 

!رئيس کانگ
!رئيس کانگ

 

اوه، جانگ مي،اون-سو با تو نيست؟

 

مگه قرار نبود پيش شما بياد؟

 

يعني کجا ميتونه باشه؟تلفنشم جواب نميده

قرار بود همديگه رو ببينيد؟

 

آره

 

شايد گوشيش همراهش نيست

 

شايد

 

هر جا هم بره برميگرده خونه

چرا اونجا منتظرش نميمونيد؟

 

...اما

 

!رئيس کانگ

هنوزم داريد کار ميکنيد؟

نه،منتظر يه کسي هستم

واقعاً،زود باش بريم جانگ-مي

 

...يه لحظه،اگه مشکلي نداريد

باهمديگه بريم

 

اوه آره،خونه جانگ-مي تو مسيرمونه

اگه کاري نداريد ميتونيم با همديگه بريم

 

با همديگه ميريم

 

صبر کنيد اونجا ميخوايم يه نوشيدني هم بخوريم

 

پس بهتره نيست تاکسي بگيريم

 

نوشيدني بخوريم؟

 

پس اول بذاريد ماشينمُ پارک کنم

البته

 

کارت عالي بود

 

چي شده؟

 

ميگي بهم چي شده يا نه؟

 

اون-سو رو ديدم

 

اصلاً انتظارشُ نداشتم

کاملاً شوکه شدم

 

سعي کردم ذهنيتشُ تغيير بدم

 

اما گوش بدهکار نبود

 

!يه چيزي بگو ديگه

الان خيلي وقته که منُ اوپا با همديگه ايم

نميتونم اجازه بدم يکي ديگه از سر راه برسه برامون مشکل درست کنه

 

مقصر تمام اين قضايا تويي

از همون اول نبايد استخدامش ميکردي

 

درموردش اينجوري صحبت نکن،اون-سو از اون جور دخترا نيست

 

...اگه اينقد برات مهمه

بايد زودتر از اينا بفکرش ميوفتادي

 

اوپا،نميخواي کمکم کني؟

 

من نميتونم از هيون-وو بگذرم

اگه اون منُ ترک کنه، ميميرم

 

اون به خودشون مربوطه

 

...پس منظورت اينکه

به تو ربطي نداره اگه اون از کَسِ ديگه اي خوشِش بياد؟

 

يعني به همين راحتي ميخواي به هيون-وو ببازي؟

 

فکر ميکردم از اون-سو خوشت مياد

 

باشه،اگه اين تصميم توئه من هيچ اعتراضي ندارم

ميتوني عين بدبختا بقيه عمرتُ همينجوري دنبال هيون-وو باشي

 

قرار ملاقات امشبُ کنسلش کن

اما دفعه قبلم کنسلش کرديم ،دوباره کنسلش کنيم

گفتم کنسلش کن

 

!مبارکه

 

حالا ديگه جي او-سو يه کارمند رسمي شده،تبريک ميگم

 

تمام روز گوشيتُ جواب ندادي

کجا بودي؟

!مگه نميخواستي خبراي خوبي بهم بدي

تمام روز مشغول چه کاري بودي؟

کجاها رفتي؟

خيلي منتظرمون گذاشتي

 

اون-سو شمع هارو فوت کن

 

شمع ها رو فوت کن!شعر بخونيم

...تولدت مبارک

 

اشتباه لُپي بود

آه،انقد اُمُل بازي درنيار

اون-سو زود باش شمع هارو فوت کن

 

!مبارکه اون-سو

 

چي کار ميکني؟

 

چي شده؟

 

نکنه رئيس حقيقتُ فهميده؟

 

يادت مياد؟

 

اون سالهاي که با همديگه تو زندان پوسيديم

 

اونموقع خيلي کوچيکُ ضعيف بودم

 

هميشه تو دعواها ميباختم و بقيه بهم ميخنديدن

 

يه روز

 

يه گروه از بچه ها تا سر حدِ مرگ کتکم زدن

...وقتي حس کردم دارم ميميرم

 

يهو يه سنگِ بزرگ ديدم

 

...سنگُ برداشتم

 

و تو صورت يکيشون انقد کوبوندم که ديگه قابل شناختن نبود

 

يادمه،حتي تو سلول انفراديم انداختَنِت

 

بعدش با خودم تکرار کردم

 

...اگه به اندازه کافي قوي نباشي

 

ديگران هر رفتاري دوست دارن باهات ميکنن

 

...مهم نيست چقدر طول بکشه

 

اما بايد هميشه آماده مبارزه با دشمن باشي

 

تو زندگي هر چيزي که ميخواستمُ براي بدست آوردنش تلاش کردم

 

هيچ موقع از دعوا فرار نکردم

 

براي برنده شدن هر کاري از دستم برميومد انجام ميدادم

 

صبر کن ببينم...چرا يهو اينجوري صحبت ميکني؟

...اين همه سختي رو پشت سر گذاشتي

هر چي که ميخواستيُ بدست اوردي،حالا چه مرگته؟

...اين اولين باره

 

..اولين باره که فکر ميکنم

 

اگه ياد بگيرم چطور کسيُ ببخشم،ميتونم خوشحال زندگي کنم

 

...بخاطر اون آدم

 

فکر ميکردم ميتونم يه زندگيه جديدُ شروع کنم

 

در مورد کي داري صحبت ميکني؟

 

نکنه دوست دختري چيزي داري؟

 

تو که تقريباً به هدفت نزديک شدي

 

اگه موفق بشي ميتوني هر دختري رو که دوست داري بدست بياري ،فقط يکم ديگه صبر کن

 

...اگه ميدونستم ميايي

خونه رو يکم جمع و جور ميکردم

جانگ-مي خيلي دخترِ شلخته ايه

 

نگران نباش خوب بنظر ميرسه

 

چقدر با نمکه

 

نميدونستم از عروسکم خوشت مياد

 

اين يه هديه ـست از طرف کسي که خيلي دوسش دارم

هديه؟کي اين هديه رو بهت داده؟

 

اگه هديه ـست؛پس چرا همچين چيزي داده؟

 

...چه فرقي ميکنه

 

...ديدي

وسايل دخترا چقد درهم برهمه

بريم بيرون

 

اين هديه چانگ-هوئه؟

 

بگو ببينم،اين دوتا از کيه باهمديگه ميرن بيرون؟

 

رئيس کانگُ اون-سو نسبت به قبل خيلي صميمي تر شدن،با همديگه قرار ميذارن،درسته؟

 

قرار کجا بود؟

 

...ممکنه چشام کور باشه

اما حسِ بويايم خيلي قويه

بوي عجيبي به مشامَم ميرسه

خيلي بويه عجيبيه

فکر کنم دماغت گرفته

ميخواي دارو واست بيارم،بايد تو خونه باشه

 

نخيرم،خيليم بازه

اونا مثل زوج افسانه ايه "چون-هيانگ" و "لي مانگ ريانگ" ميمونن

بايد بهشون يه شانس ديگه اي بديم

 

فکر کنم مست کردي؟

 

راستي ميخواستي يه چيزي بهم بگي؟

امروز صبح گفتي تو هم يه خبرايه خوبي داري

 

...راستش

 

به تائه-مين همه چيز در مورد خودمون گفتم

 

به تائه-مين گفتي؟

 

نگران نباش،گفت که اونم طرف مائه

 

شما دوستايه خوبي هستيد؟

 

البته

 

ما مثل برادر ميمونيم

 

اون بهترين دوستمه

همينطور معلمَم

 

...اگه بخاطر اون نبود

نميدونستم چطور ميتونم کارامُ درستُ حسابي انجام بدم

 

بخاطر اون، با تو آشنا شدم

 

بخاطر همينم فکر کردم بايد همه چيزُ دربارمون بدونه

 

کار خوبي کردي،منم بهش خيلي مديونم

از اين به بعد بايد باهاش رفتار خيلي بهتري رو داشته باشيم

 

اما هنوزم با من خيلي سنگين برخورد ميکني،اينطور نيست؟

 

منظورم اينکه من با اون خيلي فرق ميکنم

در مورد چي صحبت ميکني؟

بنظر منکه بينتون فرق زيادي نيست

 

اونجا داريد چيکار ميکنيد؟

 

باشه داريم ميايم

 

هنوز کارم باهات تموم نشده؛جي اون-سو

 

نوشيدني هنوز تموم نشده،زود باشين

چيکار ميکرديد؟بيايد يکم نوشيدني بخوريم

اينجا اومديم که با همديگه نوشيدني بخوريم

 

منکه هنوز مست نشدم،چرا بيرونم ميکنيد؟

 

فردا ميبينمت،اون-سويه خوشگل

 

ميخواي اخراج بشي؟رئيس کانگ هنوز اينجاست

 

فقط شوخي کردم رئيس کانگ که آدم حسودي نيست

 

من ميرم واسه آقاي پارک يه تاکسي بگيرم

 

اون-سو تو همينجا بمون

 

هوا خيلي خوبه واسه قدم زدنا

 

شما هم مگه با تاکسي خونه نميريد؟

...مسيرمون که يکيه

من تو "تانگ-ميد" پياده ميشم

 

چرا اينقد آي کيوت پايينه؟

مشکل تو چيه؟

ما مسيرمون يکيه،مگه نه؟

 

...حتي اگه تو يه خونه هم زندگي کنيد

بايد موقعيت الانُ درک کني

بهتون خوش بگذره

 

صبر کن، چرا داري منُ ميکشي؟

باشه،باشه،باشه

قربان،پس با اجازتون من اول ميرم

 

حالا چه مرضيه،مسيرمون يکيه،بيايد با همديگه بريم

 

مراقب خودتون باشيد آقاي پارک

چشم

 

تو هم بايد واسه فردا خودتُ آماده کني

 

براي چي؟

 

...سر گروه جديدتونُ ميشناسم

به آدم خيلي سخت گير ُمقرراتيه

 

چطور؟

 

خيلي آدم بيرحم ـيه،حتي اجازه نميده کارمنداش سر موقع برن خونه

فقط وقت ناهار يه استراحت کوچيک بهتون ميده

فکر کنم حتي اجازه نده از جاتون بلند شين

 

هيچ کسي نميتونه به اندازه تو بد باشه

هر کسي اونجا خيلي بهتر از تو رياست ميکنه

 

...خيلي خب حالا که اينطوري فکر ميکني

دوس داري با اين رئيسِ ساديسمي يه قدمي بزني؟

 

راستي،واسه آخر هفته بعد با کسي قرار نذار

چرا؟

 

ميخوام يکي رو باهات آشنا کنم

 

خيلي خب،ميخوام خانوادمُ بهت معرفي کنم

 

نگران نباش

 

مطمئنم ازت خوششون مياد

 

...اما

 

نترس

 

دير يا زود بايد باهاشون اشنا بشي

 

راستش...ديروز با سو-جين صحبت کردم

 

نميخواستم به احساساتش لطمه بزنم،برايه منم خيلي سخت بود

 

حس خيلي بدي داشتم

 

اما نميتونستم از تصميمَم برگردم

 

از اين به بعد فقط ميخوام به آينده خودمون فکر کنم

 

تا آخرش باهام هستي؟

 

حالا از اين به بعد بايد چيکار کنيم؟

 

ميخواي دوست پسرت برات چيکار کنه؟

 

چي ميخوام؟

 

نه

 

وقتي با چانگ-هو بودي،چکاراي رو نتونستي انجام بدي؟

حتماً برنامه هاي داشتيد که ميخواستيد باهم انجام بديد

 

اقيانوس رو ميخواستم ببينم

 

اقيانوس؟

آره

 

نااميدم کردي

فکر کردم الان يه کار سخت تري رو ازم ميخواي

 

چرا؟

 

من ميخوام عشقي به عميقيه اقيانوس داشته باشم

 

چطور اقيانوس عمقش بي نهايته ،ميخوام که عشق منم بي نهايت باشه

 

خب پس ميريم اقيانوس

 

ميتوني تنهايي بري خونه؟

 

چرا سوار تاکسي ميشي؟

 

تو سوار ماشين شو

 

هر موقع دوس داشتي برشگردون

 

من رفتم

 

ماشينُ فردا ميارم شرکت

 

ببخشيد،بجاي ادرسي "که بهتون گفتم منُ ببريد "شيچون

 

ديگه بايد برم

مراقب خودت باش

 

شب بخير

 

!مدير تائه-مين

 

اين ساعت اينجا چيکار ميکنيد؟

 

مست کردين؟

 

آره

 

ميخواستم يه چيزيُ بهت بگم

 

اما نميدونستم چطوري بايد بگم

 

نبايد تو اين سرما منتظر ميمونديد،ميخوايد مريض بشيد؟

 

واقعاً انقد نگران مني؟

 

ميدوني چه روزايه سختي رو دارم ميگذرونم

 

...نميدونم،واقعاً نگرانمي يا

 

فقط داري فريبم ميدي

!مدير تائه-مين

 

اين همه مهربوني باعث ميشه من گيج بشم

 

ميدوني چقد دوسِت دارم؟

 

چرا اجازه دادي چيزيُ باور کنم که وجود نداره؟

 

بهم بگو چرا! چرا؟

 

چرا اجازه دادم باور کني؟

در مورد چي صحبت ميکني؟

 

فکر ميکردم تو با همه فرق ميکني

 

اما تو هم درست مثل بقيه هستي

 

از من سوء استفاده کردي تا به هيون-وو نزديک بشي؟

 

تونستي قلب اونم با فريب هاي که به من زدي بدست بياري؟

!مدير تائه-مين

 

!حقيقتُ بهم بگو

 

تو چشمام نگاه کنُ حقيقتُ بگو

 

شما به من نشون داديد که معجزه ميتونه اتفاق بيوفته

 

من براي شما خيلي ارزش قائل هستم

 

چون خيلي بهم کمک کرديد

ميدونم که هيچ موقع نميتونم اين محِبَتاتونُ جبران کنم

 

اگه باعث سوء تفاهم شدم

واقعاً معذرت ميخوام

هيچ موقع نميخواستم کاري کنم که باعث گمراه شدنتون بشه

 

اما زندگيمُ بدبختر از قبل کردي

 

بيا غذا بخوريم

خوب خوابيدي؟-
آره-

 

چرا سو-جين ديگه به ديدنمون نمياد؟

نکنه دلت براش تنگ شده؟

چطوره ناهار دعوتش کنيم

 

هيون-وو،امروز به سو-جين زنگ بزن،واسه ناهار بياد

خيلي وقته نديديمش

 

حق با مادرته

 

...ظاهراً اين روزا سرت خيلي شلوغه

اما بايد يه زماني رم براي اون اختصاص بدي

 

اينجوري ميتونيم در مورد مراسم نامزديتم صحبت کنيم

 

درسته، ديگه بايد تاريخ نامزديتُ تعيين کنيم

 

پدر،ميخوام يه چيزيُ بهت بگم

آقاي "جو" هستن

 

سلام آقايه جو

 

چي شده صبح به اين زودي تماس گرفتيد؟

 

چيزي شده؟

 

نه،الان نميشه شب بهتون ميگم

 

چرا الان نميتوني بهم بگي؟

 

تا شب صبر کنيد مادر

 

!هي تو

 

حالتون چطوره؟

 

دوباره برگشتي؟

ايندفعه ديگه چي ميخواي؟

اينا چيه؟زود از اينجا برش دار

چرا اينجوري رفتار ميکنيد؟من از امروز رسماً کارمُ اينجا شروع ميکنم

 

...هه،تو اينجا کار ميکني

..خب پس منم رئيس اينجام

 

واقعاً راست ميگم،نگاه کن

اينم عکسم

 

لطفاً از اين به بعد هواي منُ داشته باشيد

من اون-سو از بخش توسعه محصولِ جديدم

 

اينم واسه شما،بفرماييد

 

لطفاً از دفعه بعد ديگه منُ بيرون نکنيد، باشه؟

 

هيچ چيزي غير ممکن نيست

 

ممنون

 

ممنونم

 

رئيس کانگ،تو اينجا چيکار ميکني؟

 

خوب نيست که ديگران مارو با همديگه ببين

زود باش از اينجا برو

 

چرا اينجوري ميگي؟

من فقط دارم به يکي از کارمندام کمک ميکنم

زود باش برو،نشنيدي چي گفتم؟

 

واجب نبود که همه اينارو تا اينجا بياري

ميتونستي از قسمت دفتر تدارکات، تقاضا کني

 

بيا تو، امروز يه جلسه داريم

 

جلسه؟

 

نکنه...اون رئيس سختگير تو بودي؟

 

خوش اومديد

مادر،من اومدم

سو-جين تويي دخترم؟

خيلي وقت بود نديده بودمت

آجوما،بيزحمت برامون يه چايي مياري؟

 

چرا اينقدر رنگت پريده؟

 

نکنه مريض شدي؟

 

مادر،ديگه نميدونم بايد چيکار کنم

 

تيم ويژه فروش، مسئول معرفي عمده محصولات ما در شرکتهاي بزرگه

همه شما تحت آموزش قرار ميگيرد تا پتانسيل ـتون بصورت بالفعل ثابت بشه

 

شرکت به توانايي هاي شما اطمينان کامل داره

منم ازتون انتظار دارم که فروش امسال رو بتونيم به دو برابر افزايش بديم

 

اميدوارم کسي منُ نااميد نکنه ،حالا بيايد روحيه مبارزه طلبيمونُ نشون بديم؟

 

بلـــــــــه

 

!يک، دو،سه...فايتينگ

 

خانم جو با جايگزين ـتون تو نمايشگاه صحبت کردين؟

البته،مسئوليت هاشُ بهش اطلاع دادم

يعني الان ديگه سرگروهمون نيستيد،درسته؟

 

چي؟

 

حالا که رئيس کانگ موقتاً سرگروهمونه

پس از لحاظ موقعيت يکسان هستيم

 

اوه،درسته

 

سونبه،موفق باشي

 

رئيس کانگ موقتاً اينجاست،من سرگروه اصليتون هستم

 

!جادوگر پير دوباره برگشت

 

منظورت چيه؟هيون-وو چطور ميتونه همچين کاري بکنه؟

 

با چشمايه خودم ديدم

 

حتي بهم اعترافم کرد

 

پسرتون خيلي تغيير کرده

 

من ميترسم مادر

 

من از اين مسئله خبر نداشتم

 

نگران نباش خودم اين موضوعُ حلش ميکنم

 

فکر نميکنم نظرش درباره اون زن جدي باشه

 

اگه ميدونستم جدي نيست،الان بهتون التماس نميکردم

 

فکر ميکردم وقتي که برگشته براي هميشه پيشم ميمونه

 

اما دوباره ترکم کرد

 

بايد چيکار کنم مادر؟

چطور ممکنه؟

اجازه نميديم همچين کاريُ بکنه

 

هرگز! هرگز باهاش موافقت نميکنم

 

درک ميکنيد چه احساسي دارم مادر؟

اون حتي از جون خودمم واسم باارزشتره

 

بدون اون نميتونم،مادر

 

ميدونم...خيلي خوب درکت ميکنم

حتي اگه چيزيم بهم نگي،ميدونم چه حسي داري

 

گريه نکن

 

منُ پدرش خيلي وقته که براي ازدواجتون تصميم گرفتيم

پس ديگه نگران نباشُ تدارکات نامزدي رو آماده کن

 

!!ميخواستم بدونم کارمندي به اسم جي اون-سو داريد يا نه؟

 

قبلاً بعنوان کارمند نيمه وقت کار ميکرد

اما اخيراً تو دفتر مرکزي کار ميکنه

 

خيلي وقت نيست که اينجا اومده

دوره دبيرستانُ تو "کانگ يون دو"گذرونده،مدرک دانشگاهي هم نداره

پدرُ مادرشم خيلي وقته که از دست داده

 

اينجا براي چي اومديد؟

 

ماشين جونگ تائه-مينُ آوردم

 

خودش هست؟

 

اين ساعت نميتونه سر کار باشه

 

پس لطفاً اينُ بهش بديد

 

رئيس کانگ از خوشحالي داشت چشاش ميخنديد

 

کجاش ميخنديد؟بنظرم که خسته ميومد

ايش ،ديگه زيادي شورشُ درآوردي

دختر بد،خيلي خوشانسي

چطور ميتوني اينقد عاشق باشي؟بهت حسوديم ميشه

بعضيا خوشانس بدنيا ميان

حسادت هيچ فايده اي نداره

باز اين نخود معرکه خودشُ انداخت وسط-
چي؟-

 

براتون قهوه آوردم

جوُ عوض کنم

 

اينجا بشينيد

باشه

 

ميگن قهوه واسه آرامش فکري خيلي خوبه

!وايسا ببينم

تو،تو گروه من نيستي...واسه چي با اونا صحبت ميکني

در ضمن حتي اگه يه ...سطل ام قهوه بخوري

هيچ ايده خوبي از اون مغز فندقي ـت بيرون نمياد

!آخه تو چرا انقد بدجنس هستي

ميدوني تو فقط چکاري بلدي؟

خون ديگرانُ تو شيشه ميکني تا موقعيت خودتُ حفظ کني

 

!آقاي پارک،بنظرتون بهترين کارمند کيه؟

البته که خانم اون-سو

 

خب حق با تو،اما اگه من اينجا نبودم اون-سو هم الان اينجا نبود

!!!کي بهت گفت قهوه منُ بخوري؟

 

!ببين چي کار کردي! معتاد روانيه کافئين

 

حالت خوبه؟

اي خدا، آخه مگه من چه گناهي کردم که با آقاي پارک اشنا شدم؟

الو؟بله خودمَم جي اون-سو

اينکارتُ گزارش ميکنم-
چي چي رو ميخواي گزارش کني؟-

 

حالتون چطوره؟

 

خُش شد ديگه

خيلي عصبانيم

 

جانگ-مي من بايد برم بيرون

کجا؟

وقتي برگشتم بهت ميگم

 

اين واسه چيه؟

 

!خش شد ديگه،دست نزن

!مگه من به چي دست زدم؟

 

کجا داري ميري؟

 

!اون-سو

 

کي بود بهت زنگ زد؟رنگت يه دفعه اي پريد

 

بهم بگو

 

اگه بهم نگي ميام دنبالتا

ميدوني که اينکارُ ميکنم

 

مامان هيون-وو بود

 

واسه چي بهت زنگ زده بود؟نه نرو

ميدوني اگه بري چه اتفاقي ميوفته

ميخواد عين موش آبکشيدت کنه،اخرسرم خودت ضربه ميخوري

 

حرفمُ گوش کن

نگران نباش

به هيون-وو هم چيزي نگو ،باشه

 

چيزي نگم؟

 

تو اينجا چيکار ميکني؟

 

اومدي؟

مگه بهت نگفته بودم پاتُ اينجا نذار

 

اگه هيون-وو ما رو باهم ببينه اونموقع بايد چيکار کنيم؟

 

اومده بودم ماشينتُ تحويل بدم

معذرت ميخوام

 

خيلي خب،برو

 

شما ميدونيد واسه چي منُ صدا کردن؟

وقتي اونجا رسيديد، خودتون ميفهميد

 

بزودي ميرسيم

 

بر اساس اين گزارش،ميزان آلودگي امسال افزايش فزاينده اي داشته

بله مشکل برميگرده به گردُ خاکي که کاغذ هاي ديواري به خودشون جذب ميکنن

 

اين خودش متعاقباً باعث افزايش بيماري هاي پوستي ،آسم، و سردرد ميشه

به مشکل جدي برخورديم

 

اوضاع خارج از کشور چطوره؟

 

آمريکا،اروپا،ژاپن

شنيدم ميزان آلودگي ـشون کمتر بوده؟

براي جلوگيري از آلودگي، باز کردن پنجره ها براي تهويه، فاکتور مهمي به حساب مياد

اما تو کره به ندرت کسي پنجره ها رو باز ميکنه

مشکل آلودگي تو همه جايه کشور،هر روز بحراني تر ميشه

پس بايد براي توليد محصولات جديدمون اين عاملُ در نظر بگيريم

 

اگه بتونيم اين مشکل حل کنيم، سود کلاني نصيبمون ميشه

 

پس سعي ميکنيم رو اين مسئله ام تمرکز داشته باشيم

 

بايد با مهندس ها و محقق ـامون يه جلسه بذارم،ترتيبشُ تو انجام بده

بله،قربان

 

چي شده؟

 

حتي اگه اون-سو هم ..نخواد اين موضوع رو بهتون بگم

 

اما ميترسم که اتفاق بدي بيوفته

 

"هيون-وو"

 

تو اتاق 105 منتظرتونه

 

...قربان

 

بگير بشين

 

تو جي اون-سو هستي؟

 

بله

 

من مادر هيون-ووام

 

بله،از ديدارتون خوشوقتم

 

ميرم سر اصل مطلب

 

درسته که با هيون-وو قرار ميذاري؟

 

بله

 

پس حتماً ميدوني که اون نامزدم داره؟

بله

 

پس چرا هنوز باهاشي؟

 

خيلي دختر عجيبي هستي

معلوم هست ميخواي چيکار کني؟

 

از اين نميترسي که ممکنه آخرش خودت لطمه ببيني؟

 

احتمالاً با خودت گفتي، خيلي خوب ميشه که با يه مرد پولدار ازدواج کني

 

اما بدون که بهمين راحتيا قبولت نميکنيم

 

نميخواستم اينجوري حرف بزنم

 

اما منم يه زماني شبيه خودت بودم،پول نداشتم و زندگيه سختي رو ميگذروندم

 

بخاطر همين خيلي خوب درکت ميکنم

 

...ميخواستم زندگيه خودمُ نجات بدم

اما ديگران سعي ميکردن لگد مال ـش کنن،ديگه نميخواستم به اون زندگي نکبت بار برگردم

 

...10 سال منشي گريه رئيس شرکتُ کردم

و هيون-وو رو بعنوان معشوقه ـش به دنيا اوردم

 

تمام دردامُ تو دلم ريختم،حتي پسرمَم قبول نميکردن

 

...با اينکه سالهاست ازدواج کردم

اما بلاهاي که سرم اومدُ هيچوقت نتونستم فراموش کنم

 

اگه با رابطه تو و پسرم موافقت کنم

فکر ميکني سرگذشت منُ پدرشُ جلويه چشمامون نميارن؟

 

بخاطر همين من اون دخترُ براي هيون-وو انتخاب کردم

 

...يه دختر درس خونده

با يه خونواده فهميده

سو-جين براي پسرم بهترين انتخابه

 

فکر کنم اين پول براي ...راضي کردنت کافي باشه

 

پاتو از زندگيه پسرم بکش بيرون

 

کافي نيست

 

چي؟

 

...اين پول کافي نيست